مهرادمهراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

مامانی و مهــــــــــــراد و بابایی

سلطان قلبها(پست ثابت)

مهراد راد

 

متولد  شنبه 22 مهر 1391... با وزن 2800 کیلوگرم .... قد 49 ....ساعت 11.5 صبح .... بیمارستان چمران ....توسط دکتر رویا زیبانژاد راد(مجیدیه) بدنیا اومد.... دکتر خودش در بیمارستان:خانم دکتر شاداب(چمران) .. دکتر اطفال: آقای شاهین نریمان(میرداماد)..دکتر ختنه: آقای محمدوفا پروند(میرداماد)

 

 


 وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ * و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمین *
و همانا نزدیک است کافران هنگامی که قرآن را می‌شنوند، با [نگاه‌ها و] چشم‌هایشان تو را به زمین بزنند و می‌گویند: او مجنون است؛ حال آن‌که قرآن [یا پیامبر]جز اندرزی برای جهانیان نیست.

 دیزنی

 

معانی مهراد:

جوانمرد بخشنده niniweblog.com

بخشنده بزرگ  niniweblog.com

شجاع و مهربان مثل خورشید   niniweblog.com

جوانمرد مهربانniniweblog.com

فرهنگ فارسی معین:   (تلفظ: meh rād) (مِه = مِهتر ، بزرگتر + راد = جوانمرد) ، جوانمرد مِهتر و بزرگتر ؛ (در اعلام) از نویسندگان دوره‌ی ساسانی که کتابی به نام بزرگمهر بن بختگان نوشته است .

مانند مهرداد به معنای متولد ماه مهر نیز هست..



علت اینکه این نام زیبا را برای دردانه ام انتخاب کردیم :

1-اصیل و ایرانی بودن نام

2-معنای نام

3-آهنگ زیبای نام

4-تولد در ماه مهر و مرتبط با معنای نام

5-هماهنگی با نام خانوادگی

 

گزارش تصویری کامل سفر به استان چهارمحال و بختیاری - تابستان 92

  من و باباامیدجون و مهراد جوجه تصمیم گرفتیم بریم سفر به استان چهارمحال و بختیاری و قصدمون هم این بود که یکهفته بمونیم..اما ی وروجکی بسکه غر زد و نق و نوق کرد سه روزه برگشتیم!! البته فکر نکنین خدای نکرده اون نی نی نق نقو مهراد ما بودا...! نه! بچه همسایه بود... پسر ما آقاست .. منم یکم تو نت سرچ کردم جاهای دیدنی استان رو پیداکردم با نقشه رفتیم جلو...   اولین جاییکه رفتیم تونل مصنوعی کوهرنگ بود.. جالب بود ولی نه اونقدرا که تعریفشو میکنن! خب ی تونل ساده ساخت بشره خودش ک ییهو ایجاد نشده..جاذبه  طبیعی ک نبود! ولی بدم نبود...سرچشمه اصلی زاینده رود بود...     بابا امید و پسری بالای تونل   ...
4 آذر 1392

گزارش تصویری سفر به لاریجان و محمودآباد

هــــــــــــــــی وای من... میخواستم پست جدید بذارم متوجه شدم چندتا از سفرهامونو نذاشتم... پس اینا رو داشته باشید فعلا:   سفر به آبگرم لاریجان   این سفر خیـــــــــــلی به من و مهربان همسر و نازنین پسر خوش گذشت... بعلت ارتفاع زیاد از سطح دریا بسیار آب و هوای سردی داشت ... به دلیل بافت روستایی و نداشتن گاز و سردی هوا شب تا صبح بخاری نفتی روشن بود و همه وسایلمون بوی نفت گرفته بود! ولی بهر حال بسیار آبگرمش عالی بود و مهرادم خیلی خوشش اومد..     بابایی که کلا سرما روش تاثیری نداره !     چخده تپلو بودما ! هی روزگار           سفر به س...
30 آبان 1392

ما برگشتیم!!

خدارو صــــــــــــــــــــــــــدهزاااااار مرتبه شکر پدرجون عملش موفقیت آمیز بود و درحال گذراندن دوران نقاهت هست .... از همه دوستای گلم که برامون دعا کردند صمیمانه سپاسگزارم...ان شاالله همیشه خودشون و عزیزانشون در پناه حضرت حق سالم و سلامت باشن   اولین پستم میخوام چندتا از عکسای حمام مهراد تا قبل یکسالگیش رو بذارم:             ای گل نازنین من، تا تو نگاه می کنی   لطف بهار عارفان، در تو نگاه کردن است       بوسه تو به کام من، کوهنورد تشنه را کوزۀ آب زندگی توشه راه کردن است   تا تونگاه میکنی کار من آه ...
29 آبان 1392

یک روز زیبا در کنار دریاچه مصنوعی چیتگر

    مادرجون - مامان فاطمه - خاله ف ف - مهراد گلی - باباامید       مهراد در کنار مامانبزرگای مهربونش         تو را از بین صدها گل جدا کردم .....       عشقم همسرم و نفسم پسرم           خاله ف ف و عشقش     خیــــــــــــــــــــــــــــــلی مخلصیم داااااااااااااااااااااااااشش !!       اینم همون ژستای موردعلاقه مامان       ...
1 آبان 1392

دعا برای پدر...

دوستای گلم...پدرم امروز در بیمارستان قلب رجایی بستری شد... خیلی ناراحتم..قراره آنژیو و عمل باز بشه-احتمالا- .... خواهش میکنم از همممممممممممممممممتون از ته دل برای پدرم دعا کنید... امشب برام پیام عاشقانه ای فرستاده...فکرکنم خوابش نمیبره ... خیلی غصه دارم خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی به اندازه یه دنیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ...
23 مهر 1392

یه روزی مثل همین امروز.......... دل نوشته من برای سالروز میلادت

پسرکم؛ قند عسلم ... عزیزدلمممم ... دلبندم... جونم،عشقم ، نفسم، زندگیم، پاره تنم ....   اکنون که این مطلب را برایت مینویسم ساعت 10.5 روز 22 مهر 1392 است و تو دقیقا یکساعت بعد یکساله میشوی و شادی من از این بابت در قالب جملات نمیگنجد... خوب بیاد دارم که دقیقا یکسال قبل در این لحظات من روی تخت بیمارستان دراز کشیده بودم و دکتر زیبا نژاد دستانش را بر روی شکمم _تو _ قرار داده بود و برای شروع عمل دعا میخواند... و من شادمان از اینکه میتوانم تا ساعاتی بعد دلبندم را ببینم و در آغوش بکشم و ببویمش ... _هم اکنون که درحال نگارش هستم تو در آغوشم قرار داری و به نحو شگفت انگیزی آرامی و به صفحه مانیتور چشم دوخته ای و هراز گاهی نگاهم میکنی و میبوسمت ...
22 مهر 1392

عکسای جالب انگیز از شاه پسرم

بابایی میخواست بره سرکار...اندازه 5 دقیقه بغلت گرفت..انقده خوابت میومد که تو بخلش لالاکردی...خخخخخخخخخ       این دیگه شیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟     چقده دایی کاغذای اضافه دارههههههههه!     کی منو زندونی کرده بیـــــــــــــد؟؟؟؟   یکی بیاد منو نجات بده....آهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــای !!!!!!!       استلختون آب نداله؟؟؟؟     چه کیــــــــــــــفی میده آبـــــــــــ بــــــــــازی     وای چی میبینید؟؟؟؟؟ بــــ ی بـــــ ی ســــــ ی ؟؟؟بگم؟؟؟؟؟؟بگم؟؟؟؟     ...
9 مهر 1392

روزانه های ماه 7 و 8

قندعســــلــــــم ،،،، ناز پســـــرم     همیشه در حال تعجبی نفسم ...هیچ چیز دنیا به اندازه تو شگفت انگیز نیست عشقم     راحت و آسوده از دست مامان یکم لم بدم....آخـیـــششششش     باز مامی با دوربین پیداش شد...! ای بابا...   تو خوابم راحتمون نمیذاره...نه داداشی؟؟؟     باورم نمیشه حالا میتونم بدون تکیه به جایی بشینم!!!جل الخـــــــــــالق...!     توهم میبینی مامانی؟ بنظرم یه چیزی درست نیست!     این چیه که من توشم؟     کارتن "روشنایی دیواری"؟؟؟ چی هسسسسست؟     ...
9 مهر 1392